سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

سام دردونه بهشتی خونه ما

واکسن دو ماهگی

سام پسر نازنازی مامان سلام .نفس مامان امروز 13 خرداد ماهه . وچون فردا وپس فردا تعطیله امروز رفتیم واکسن دوماهگیتو زدیم. وای مامانی اگه بدونی من وبابایی چه اضطرابی داشتیم .همش نگران بودیم تب کنی .خیلی ها بهم گفتن که نیم ساعت قبلش بهت استامینوفن بدم اما وقتی با چند تا پزشک مشاوره کردم همشون گفتن نیاز نیست  .وقتی که نوبت شما شد آنچنان خواب مستی رفته بودی وخانم بهیارم مدام به من می گفت که بیدارت کنم  تا  اینکه بینی خوشگلتو گرفت کشید وشما رو بیدار کرد . اون قطره به نظرم بد مزه رو بهت داد ووای خدای من آنچنان محکم آمپلو تو پات فرو کرد که همزمان جیغ دوتامون دراومد . عزیزکم وقتی صدای گریتو شنیدم مردم دلم داشت آتیش می گرفت . اما ماما...
23 خرداد 1391

اولین روزپدر بابای مهربون سام

سام پسر قشنگم سلام . مامانی امروز 15 خرداد ماهومصادف با میلاد باسعادن امام علی (ع)وروز پدر ومرده. سام مرد کوچک خونه ما روز خودت و بابای مهربونت مبارک پسر قشنگم امسال اولین سالیه که بابامحمدت پدر شده ومسلما از این بابت خیلی خوشحاله . بخصوص وقتی که پسر گلش با این خنده قشنگش دل باباشو ببره . مامانی منم از همین جا روز مرد رو به بابای خوبت تبریک می گم . می خوام بدونه نفسم به نفسش بنده . محمد عزیزم روزت مبارک حکایت باران بی امانی ست این گونه که من دوستت دارم . ...
22 خرداد 1391

روز پدر مبارک

گرچه زندگانیت غیر سوز وساز نیست پیش هیچ کسی دست تو دراز نیست پینه های دست تو خارهای پای تو هیچ کسی ندارد این قلب با صفای تو مرهم دل من است دست پینه بسته ات زیر تیغ آفتاب شانه های خسته ات خواهرم بهانه گیر ،من بهانه گیر تر فارغ از عذاب تو ازمانه بی خبر دفتر ومداد وکیف ،شال وکفش وروسری هرچه کهنه می شود  باز تازه می خری دانه های شبنم است یا عرق به روی تو بوی گندم است وگل بو ی خوب موی تو خار می رود به پات سوزنی بیاورم تا که ز پای تو خار را در آورم می شوی تو پیرمرد ریش وموی تو سپید آه جان من فدات شانه ات چرا خمید صورتت برشته شد در تنور آفتاب فرق کرده ای تو با قا...
22 خرداد 1391

وای کمک ...

سام پسر نازنازی مامان سلام . عزیزکم الان چند روزه که اومدیم خونمون . اما از همون روز اول کار مامان فقط شده:   نیروی کمکی می خوام . نبود ...... ...
22 خرداد 1391

پیش به سوی اهواز

سام پسر نازنازی مامان سلام . عزیزکم امروز 5 خرداد ماهه وما بعد از یه مسافرت طولانی برگشتیم اهواز . من که دلم حسابی واسه خونمون تنگ شده .هیچ وقت اینقدر از خونمون دور نبودم . دلم واسه تمام وسایلم تنگ شده بود . مامانی یه چیزی برات بگم . هوای ازنا هنوزم سرد بودوبخاریها روشن بودن .اما بابایی گفت که صبح زود حرکت می کنیم تا به گرما برنخوریم .منم کلی تعجب کردم . به نطرم هوا هنوز اونقدر گرم نشده بود که نشه رانندگی کنی . بهر حال صبح ساعت 5که می خواستیم حرکت کنیم یه لباس گرم تنت کردمو یه پتو هم دورت پیچوندم گذاشتم توی قنداق فرنگی . بابایی هم بخاری ماشینو روشن کرد من همش احساس سرما می کردم تا اینکه آزاد راه خرم زالو رد کردیم ورسیدیم نزدیکیای اندیمشک ....
22 خرداد 1391

چهل روزگیت مبارک

سام پسر نازنازی مامان سلام . نفس من چهل روزگیت مبارک عزیز دلم انشاالله هزار ساله بشی . دیگه داری واسه خودت آقایی می شی.سعی کن شبا زود بخوابی تا تپلی بشی .  زندگی من امروز با مادر جون بردیمت حمام و چهل روزگیتو جشن گرفتیم . دورت بگردم که این قدر حمام کردنو دوست داری. آروم می مونی تا مادر جون بشورتت . تمام حواست پیش آب بازی .عزیز مامان این چند وقت خیلی اذیت شدی وشبا همش بیداری ومدام گریه میکنی . خیلی ها می گن بعد از چهل روز خوب می شی خدا کنه من طاقت دیدن اشکاتو ندارم . فدات بشم شنیدم می گن بچه ها وقتی گریه میکنن اشک ندارن اما زندگی من تو اشکت می آید وآتیش به دل من می زنه . سام پسرم . منو ببخش اگه در حقت کوتاهی می کنم .  ...
22 خرداد 1391

اولین روز مادر

سام پسر نازنازی مامان سلام .مامانی امروز 23 اردیبهشت ماه ومصادف با میلاد باسعادت بانوی دوعالم خانم فاطمه الزهرا  (س)وروز زن ومادره . جا داره از همین جا روز مادر رو به همه مامانا خوب دنیا بخصوص مادر ومادر شوهر خوبم تبریک بگم . سام پسرم امسال اولین سالیه  که من مادربودن رو تجربه می کنم واین تجربه خیلی خیلی شیرینه .مامانی نمی دونی چه لذتی داشت  وقتی تو وبابایی بهم کادو دادین .این هدیه خیلی دوست داشتنی بود .محمد عزیزم وسام قشنگم از هر دوتون ممنونم . دوستون دارم عاشق هردو تونم . ...
22 خرداد 1391

روز مادر مبارک

کسی که روی فراقت ندید مادر بود مرا به خون جگر پرورید  مادر بود کسی که گرنیم نفسی مرا به تن تب بود به تن جامه اندر می درید مادر بود به جان تو کسی که قامت بود به زیر بار محبت خمیده بود  مادر بود   مادرم ؛اگر بخواهم از تو بگویم باید از چشمانت بگویم که هزاران هزار اشک سبز ایثار دارند وچشمه چشمه مهربانی . باید از قلبی بگویم که دریا دریا لطف است واحساس . باید از دستانی بنویسم که صدها شقایق محبت در آن ها پینه بسته است.خوشبختی من صورتت را نمناک کرده است بگدار بر دستان سبزت بوسه زنم به خاطر تمام لحظاتی که دستم را به گرمی  فشردی ومرا خیس از احساس سرشار خود کردی. تو بزرگی ؛بزرگ...
22 خرداد 1391